دختر نازم همانطوری که بهت قول داده بودم دیروز وقتمو خالی کردم برای تو که با هم بریم باغ کتاب و توی دلخوشیهات بچرخی و به قول خودت حالت خوب بشه و جیب بابات خالی بشهالبته ممنونم از اینکه به من به عنوان یک دشمن که قراره بیچاره ش کنی نگاه نکردی و به اندازه خودت و البته 11 تا کتاب گرون قیمت خرید کردیوقتی ذوقتو دیدم خیلی حال دلم خوب بودو اما بعد...خانوم کوچولوی من :دیروز وقتی رازهای دخترونه تو به من میگفتی و از من
سوال میکردی توی دلم بهت افتخار میکردم و خوشحال بودم که اینقدر با من
رفیقی که نمیترسی از من و از تابوهای که در جامعه هست و واضح مسایل دل کوچیکتو به من میگیعروسک زیبای بابااین قول بین من و تو هست که رازهای تو تا ابد در دل من باقی میمونه و هرگز کسی چیزی ازشون نخواهد دونست .امیدوارم منم یه روزی بتونم همه رازهامو بهت بگم یا حداقل راحت درد دل کنمدختر من : گفتم درد دل ... میدونی درد دل اگه با ادم مناسبش نباشه به قدری خطر ناکه که تبعاتی ایجاد میکنه که شاید سالها درگیرش بشیاکثر روابطی که تهش به یک سو استفاده یا یک اسیب میرسه اولش با یه درد دل کوچیک شروع میشه . اونقدر کوچیک که بعد ها وقتی بهش فکر میکنی مغزت سوت میکشه که چی شد که توی این باتلاق افتادمبه حرف سادهیه همدردی کوچیککم کم حرفها زیاد میشه و دلبستگی ایجاد میشه و آخرش اون اتفاقی که نباید میوفتهیا اینکه توی درد دلها رازهایی رو بیان میکنی پیش افرادی که فکر میکنی برای تو دوست میمونن تا اخر عمر که بعدا هر لحظه میترسی از اینکه نکنه رازمو جایی بگه و اینجاست که خواب و خوراک برات نمیمونهزیبای منیادت باشه تنها سه نفر میتونن رازدارت باشن و امین حرفهات پدر مادر و فرزند یادت باشه همیشه و همه جا فارغ از پدر و
دختری من مثل یه رفیق ک دست نوشته های بابا...
ادامه مطلبما را در سایت دست نوشته های بابا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : babay-agrin بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 15:08