دست نوشته های بابا

ساخت وبلاگ
دختر زیبای من توی زندگی گاهی آدمها توی تله سرمایه گذاری میفتنتله سرمایه گذاری حتما و الزاما مالی نیست . میتونه احساسی یا خانوادگی یا هر نوع دیگه ش باشه ؛ میدونی چطوری؟مثلا : یکیو خیلی دوست داری ، حسابی بهش عشق میدی، حسابی خودتو و احساستو خرجش میکنی، به جایی میرسه که میبینی همه احساست همه عشقت و همه چیزت در اون آدم معنا پیدا میکنه ؛هر جایی که متوجه بشی که اشتباه بوده یه چیزی تو مغزت بهت میگه که این همه زمان خرج کردی این همه احساس خرج کردی این همه هزار خودتو براش گذاشتی . یه ذره دیگه بزار روش شاید درست شد. یه فرصت دیگه . یه ذره تحمل بیشترو این یک ذره یک ذره ها اونقد روی هم جمع میشه که میبینی دیگه هیچی از خودت باقی نموندهدختر بابا : این به این معنی نیست که زود نا امید بشی و دیگه ادامه ندیبه این معنیه که یکجا باید بشینی و فکر کنی و دوباره بررسی کنی و منطقیش کنی گاهی جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعتهخانوم کوچولوی بابا خوشحالم که اونقد بزرگ شدی که میتونم این حرفا رو برات بگمامیدوارم تا ابد یک دوست خوب فارغ از پدر و دختر برات باشم که بدون ترس و نگرانی از قضاوت شدن و سرزنش شدن حرفاتو مثل همیشه به من بگیدوستتت دارم و عاشقتم نازنین عروسک بابا دست نوشته های بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babay-agrin بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 15:08

جان پدردیروز وقتی از من خواستی که مسافرت بریم، حسابی ذوق کردم و خوشحال شدم که چند روزی کنار همیم و درست و درمون حست میکنموقتی خرم آباد رو برای مسافرت پیشنهاد دادی و دلیل این انتخاب رو برام توضیح دادی ، یه کوچولو نگران شدمنگران از این بابت که دلیلت ملاقات با دو دوست مجازی هست که دست بر قضا خواهر هم هستند و هیچ وقت ندیدیشون و اینکه یک تصوراتی از خودشون برای تو ایجاد کردن که اونقد جذاب بوده برات که تصمیم گرفتی بری و از نزدیک ببینیشونجان بابایه روزی نه چندان دور توی سالهای 1376 یادم میاد که کامپیوتر و اینترنت دایال آپ حسابی داشت بین مردم جا باز میکرد.کامپیوتر جزو وسایل خیلی لوکس بود که توی هر خونه ای نبود و لوکس تر از اون صدای جیغ جیغ مودم بود که با زور و فشار سعی داشت یه خونه رو توی نا کجا اباد به دهکده جهانی وصل کنه.آدمهایی که دسترسی به این کالای لوکس و این فرهنگ جدید داشتند معمولا از قشر متوسط به بالای جامعه بودند.یه سری برنامه ها وجود داشت که آدمهای مجازی رو با هم ارتباط میداد و روابط مجازی داشت شکل میگرفت البته باز هم خیلی فرق داشت با الانتا جاییکه یادمه یاهو مسنجر کولاک میکرد و در کنارش پالتاک بود این ها هر کدوم علاوه بر امکان گفتگوی دو نفره اتاق هایی هم با موضوعات مختلف داشتنداون زمانها آدمهای مجازی به دو دسته تقسیم شده بودند .آدمهای سیاسی یا علاقه مندان به هنر ها و مطالب آکادمی که اکثرا توی پالتاک بودند آدمهایی که برای سرگرمی حضور داشتند و بیشتر دنبال پیدا کردن یه رابطه میگشتند و اکثرا توی یاهو مسنجر بودندخلاصه :تجربه این بودکه: از اون جایی که این ادمها معمولا امکان دیدن هم براشون فراهم نبود ، شخصیتی برای خودشون در ذهن طرف مقابل میساختند که خیلی تحصیل کرده و خیلی روشنفکر دست نوشته های بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babay-agrin بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 15:08

دختر نازم همانطوری که بهت قول داده بودم دیروز وقتمو خالی کردم برای تو که با هم بریم باغ کتاب و توی دلخوشیهات بچرخی و به قول خودت حالت خوب بشه و جیب بابات خالی بشهالبته ممنونم از اینکه به من به عنوان یک دشمن که قراره بیچاره ش کنی نگاه نکردی و به اندازه خودت و البته 11 تا کتاب گرون قیمت خرید کردیوقتی ذوقتو دیدم خیلی حال دلم خوب بودو اما بعد...خانوم کوچولوی من :دیروز وقتی رازهای دخترونه تو به من میگفتی و از من سوال میکردی توی دلم بهت افتخار میکردم و خوشحال بودم که اینقدر با من رفیقی که نمیترسی از من و از تابوهای که در جامعه هست و واضح مسایل دل کوچیکتو به من میگیعروسک زیبای بابااین قول بین من و تو هست که رازهای تو تا ابد در دل من باقی میمونه و هرگز کسی چیزی ازشون نخواهد دونست .امیدوارم منم یه روزی بتونم همه رازهامو بهت بگم یا حداقل راحت درد دل کنمدختر من : گفتم درد دل ... میدونی درد دل اگه با ادم مناسبش نباشه به قدری خطر ناکه که تبعاتی ایجاد میکنه که شاید سالها درگیرش بشیاکثر روابطی که تهش به یک سو استفاده یا یک اسیب میرسه اولش با یه درد دل کوچیک شروع میشه . اونقدر کوچیک که بعد ها وقتی بهش فکر میکنی مغزت سوت میکشه که چی شد که توی این باتلاق افتادمبه حرف سادهیه همدردی کوچیککم کم حرفها زیاد میشه و دلبستگی ایجاد میشه و آخرش اون اتفاقی که نباید میوفتهیا اینکه توی درد دلها رازهایی رو بیان میکنی پیش افرادی که فکر میکنی برای تو دوست میمونن تا اخر عمر که بعدا هر لحظه میترسی از اینکه نکنه رازمو جایی بگه و اینجاست که خواب و خوراک برات نمیمونهزیبای منیادت باشه تنها سه نفر میتونن رازدارت باشن و امین حرفهات پدر مادر و فرزند یادت باشه همیشه و همه جا فارغ از پدر و دختری من مثل یه رفیق ک دست نوشته های بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babay-agrin بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 15:08